بازدید سایت خود را میلیونی کنید

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» دلم ز مهر تو آندم چو صبح ، دم می زد

دلم ز مهر تو آندم چو صبح ، دم می زد

دلم ز مهر تو آندم چو صبح ، دم می زد

که آفتاب رُخت در عدم قلم می زد


ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

ز جام عشق تو بودم خراب و مست آندم

که امرِ مُنشی کُن ، کاف و نون به هم می زد


به بوی زلف تو آشفته آن زمان بودم

که نقش ، بند ازل ، رسم جام جم می زد


نبود خانه ی چشمم هنوز بر بنیاد

که عشق روی تو در جام و در حرم می زد


شبی که دیده ی من خلوت خیال تو بود

فلک هنوز سراپرده در عدم می زد


هنوز خانه ی فکرت به امر کُن جاری_

نگشته بود ، که بر من غمت رقم می زد 



کلیم طور ، هنوز از عدم خبر می داد

که جان من اَرِنی با تو در قِدم می زد


چگونه قلب نسیمی چو زر شدی رایج

اگر نه فضل توأش سکّه بر دِرم می زد


شاعر: سید عمادالدین نسیمی

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   روانشناس ایرانی در لندن   |   ساخت وبلاگ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده