مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» مذهب عشق

مذهب عشق

زآتشکده و کعبه، غَرَض سوز و نیاز است

و آنجا که نیازست، چه حاجت به نمازست


ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما مطلب مرتبط ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما

بی عشق، مُسخّر نشود مُلک حقیقت

کان چیز که جز عشق بود، عین مجازست


چون مرغ، دلِ خسته ی من صید نگردد

هرگاه که بینم که در میکده بازست


آنکس که بود معتکف کعبه ی قُربت

در مذهب عُشّاق، چه محتاج حجازست؟


هر چند که از بندگی ی ما_چه برآید؟ا

ما بنده ی آنیم، که او بنده نوازست


دانم دلِ پُر تاب من از آتش سوداست

چون شمع جگر تافته در سوز و گدازست


میسوزم و میسازم از آن روی _ که چون عود

کارِ من دلسوخته از سوز، به سازست


حالِ شب هجر از من مجهور، چه پُرسی؟

کوتاه کن ای خواجه، که این قصّه درازست


[ خواجو ] چه کند بی تو؟ که کام دل محمود

از مملکت روی زمین، روی ایازست


شاعر: خواجوی کرمانی

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب


  روانشناس ایرانی در لندن   |   دستگاه آب قلیایی دکتر مومنی   |   ساخت وبلاگ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! رپورتاژ آگهی ثبت کن و دیده شو !! مشاهده