عشق ، آب و رنگ گلزارِ دل است
رهنما و هادی هر منزل است
سینه فانوس ست و شمعش عشق دان
دل صدف ، عشق است گوهر اندر آن
دیده ی فانوس ، بی شمع ست کور
بی گُهر بزمِ صدف را نیست نور
محرمِ دل های آگاه است عشق
عارفان را یار و دلخواهست عشق
عشق باشد میوه ی نخلِ حیات
عشق باشد ، گوهر تاجِ صفات
بی وجود عشق ، جان افسرده ست
هرکه عاشق نیست گویا مُرده است
تا نگردد عشق ، خِضرِ راه دل
این هنرها ناید از یک مُشتِ گل
شاعر: ترکمان فراهی